به گزارش رسانه خبری سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران، نشست ادبی «بشنو از نی» شرح و تفسیر اشعار مثنوی عصر روز دوشنبه ۱۷ اردیبهشت با هدف آشنا کردن علاقهمندان با مباحث کاربردی کتاب ارزشمند مثنوی معنوی مولانا و فرهنگ و ادبیات غنی ایرانزمین به عنوان الگوی مناسب در زندگی و ارتقای دانش و بینش ویژه علاقهمندان در سالن آمفیتئاتر فرهنگسرای گلستان با حضور کارشناس برنامه عبدالحمید ضیایی و جمعی از علاقهمندان به ادبیات و شعر فارسی برگزار شد.
در آغاز نشست کارشناس برنامه درباره آرامش و فوایدش نکاتی را مطرح کرد و گفت: آیا برای رسیدن به آرامش راهی وجود دارد؟ با انجام مجموعهای از کارها در کنار هم میتوان به آرامش حقیقی رسید. اندیشمندان چند راه پیشنهاد دادهاند تا به این آرامش حقیقی دست یابیم، بدون اینکه در جادههای پر پیچ و خم فلسفه و عرفان گرفتار شویم. اولین راه، اشتغال داشتن به کاری است که برای آن کار ساخته شدهایم. هر کسی یک مأموریت دارد که برای آن ساخته شده و هر کسی بتواند آن را شناسایی و در راستای آن حرکت کند بدون شک به آرامش خواهد رسید. مهمترین عامل ایجاد آرامش در شخص پاسخ گفتن به مأموریت شخصی ویژه او است، ولو اینکه یک شخص برای انجام این مأموریت از تمام یا بخشی از رفاه و مطلوبات عمومی و اجتماعی محروم شود، مثلاً به ثروت، قدرت، جاه و مقام اجتماعی نرسد ولی باز آرامش خواهد داشت. هر کسی را بهر کاری ساختند، مهر آن را در دلش انداختند.
ضیایی افزود: اینکه بدانیم برای چه کاری ساخته شدهایم نیاز به خودکاوی و خودنگری دارد، دروننگری و کنکاش درونی لازم داریم تا خود واقعیمان را بشناسیم. برخی به روان پژوه و روانشناس رجوع میکنند، ولی متفکران میگویند با انجام برخی آزمایشهای فرضی میتوان به راحتی تشخیص داد که هر کس برای چه ماموریتی ساخته شده است. از این بابت بعد از اینکه خود را در فضای این آزمایشها تصور کردیم، میتوانیم آرامش را تجربه کنیم. مهمترین مانعی که بر سر راه هر کسی وجود دارد شغلها، دلمشغولیها و علقه های دیگر است که در واقعیت نیستند، بلکه فقط فرد را گرفتار راه کرده و از مقصد دور میکنند. همه این آزمایشها نیاز به مطالعه فراوان روی خصیصههای شخص دارد و همگی فردی هستند، یعنی کسی نمیتواند راهنمایی کند که کدام را انتخاب کنیم. به عبارتی من خودم هستم و خودم و هیچ کس در این تصمیمگیری شریک من نیست. خودشناسی کاری زمانبر ولی در عین حال لذتبخش است. به همین دلیل نباید در مورد دیگران داوری کنیم چون ما خود را هم نمیشناسیم چه رسد به دیگران. اینکه میگویند من عرف نفسه فقد عرفه ربه (هر کس خودش را شناخت، خدا را شناخت) معنای دیگری هم دارد، اینکه هیچ وقت نمیتوان خدا را شناخت بنا بر این هیچ وقت خود را هم نمیتوان شناخت.
وی ادامه داد: در فلسفه، دانشی به نام پدیدارشناسی وجود دارد که میگوید ما چیزی به نام پدیده داریم و چیز دیگری به نام پدیدار. چیزی که ما در هستی و از هستی میتوانیم بفهمیم فقط و فقط پدیدارهای ماست نه پدیده ما. فرق پدیده و پدیدار در فهم و تصویر است. پدیده آن چیزی است که واقعاً اتفاق افتاده و پدیدار تفسیری است که من از پدیده دارم. پدیدارشناسان میگویند شما هیچ وقت به فهم هیچ واقعیتی دست پیدا نخواهید کرد، فقط دارید در جهان تزویرها و تصویرهای ذهنی زندگی میکنید. بنا بر این ما هیچ گاه به فهمی از دیگران دست پیدا نخواهیم کرد. اینکه مولانا میگوید: بر خیالی صلحشان و جنگشان/بر خیالی نامشان و ننگشان، یعنی این نام و ننگهایتان همه خیالی است. صلح و جنگها هم همین است.
ضیایی آزمایشهای هشت گانه فرضی برای رسیدن به آرامش حقیقی را توضیح داد و گفت:
۱- فرض کنید جامعهای وجود دارد که تمام مشاغل در آن از سه نظر (درآمد، شهرت و منزلت) یکسان هستند. اگر شما در این جامعه باشید، دنبال چه شغلی میروید؟ پاسخ این سؤال همان مأموریت و ندای درونی شما خواهد بود.
۲- فرض کنیم در یک جامعه شما انسانی نامرئی باشید که همه را میتوانید ببینید و هیچ کس نمیتواند شما را ببیند. در این جامعه، شما دست به چه کارهایی میزنید؟ چه کارهایی انجام میدهید که برایتان خوشایند است؟ نوع این کارها تعیینکننده خود اخلاقی شما خواهد بود.
۳- فرض کنید خداوند دقیقاً چشم در چشم شما نشسته است و درست مقابل شماست و منتظر است تا شما تنها یک آرزو کنید و آن را برآورده کند و بعد از آن آرزو دیگر راه بازگشتی ندارید که توبه کنید یا آن را عوض کنید. آن آرزوی شما چه خواهد بود؟ این آرزو، خود شما خواهد بود.
۴- اگر قرار باشد شما را تا آخر عمر به یک جزیره دور افتاده و غیر قابل دسترس تبعید کنند و آنجا غیر از شما هیچ چیزی نباشد و سپس به شما سه امکان بدهند، یکی بردن تنها یک کتاب از بیشمار کتاب موجود در عالم، شما چه کتابی را انتخاب میکنید؟ دومی اینکه شما در آنجا میتوانید یک کار هنری انجام دهید و تمام ابزار مورد نیاز آن را میتوانید با خود ببرید، شما چه کاری را انتخاب میکنید و چه وسایلی را میبرید؟ سوم اینکه به شما اجازه میدهند از بین هفت میلیارد انسان یک نفر را با خود ببرید، شما چه کسی را با چه ویژگیهایی انتخاب میکنید که تا آخر عمر در این جزیره ملول نشوید و بتوانید او را تحمل کنید؟ این انتخابها نشاندهنده خود واقعی شماست.
۵- اگر به شما بگویند میتوانید جایگاهتان را از تمامی ابعاد با یکی از اشخاص تاریخی که خودتان درک کردهاید یا در تاریخ خواندهاید و در هستی حاضر است عوض کنید، شما چه شخصیتی را انتخاب خواهید کرد؟ آن فرد میشود معنای زندگی و خود واقعی شما.
۶- آزمایش سنگ قبر که نیچه پیشنهاد داد، شما روی سنگ قبر خیالی خود آن چیزی را که میخواستید باشید بنویسید. آن چیزی که مینویسید، خود واقعیتان خواهد بود و بر آن اساس میتوانید زندگیتان را پیش ببرید.
۷- فرض کنید آدم صادقی که برای هیچ منفعتی به شما دروغ نمیگوید به شما بگوید که چقدر زنده هستید و در این مدت میتوانید تامالاختیار هر طور که خواستید زندگی کنید و هر کاری که دوست دارید انجام دهید و بعد هم از دنیا بروید. چه کارهایی در این مدت انجام میدهید که فکر میکنید ندای درونی شماست؟ چه کارهایی که اگر آنها را انجام ندهید، ناکام از دنیا رفتهاید؟ همین کارها، خود شما هستید، الان دنبال همین کارها بروید و آنها را انجام دهید.
۸- فرض کنید یک کشتی در دریا حرکت میکند ولی به علت سنگینی بارش در حال غرق شدن است و ناخدا از مسافران میخواهد بارهایشان را به دریا بریزند تا کشتی سبکبارتر شده و حرکت کند. خود را در این موقعیت خیالی در نظر گرفته و ببینید چه چیزهایی دارید که حاضرید به خاطر آنها جانتان را بدهید ولی آنها را داشته باشید، آنها خود واقعی شماست. مولانا میگوید بر هر چه همی لرزی میدان که همان ارزی. چه چیزهایی دست و دل را میلرزاند، فرزند، ثروت، خانواده، مقام و... شما همان هستید.
کارشناس برنامه عنوان کرد: امام علی (ع) دعایی در نهجالبلاغه دارند که میفرماید: خدایا کاری کن از این چیزهایی که در زندگی من ارزشمند هستند، جان من اولین چیزی باشد که از من میگیری. یعنی قبل از اینکه جان مرا نگرفته باشی انصاف و عدالت را از من نگرفته باشی. غیر از این آزمایشها، کشف تیپ و سنخ روانی است. خیلی مهم است که طرز زندگی ما موافق سنخ روانی ماست یا خیر. چرا آرامش نداریم، چون طرز زندگی و تیپ روانی ما به هم نمیخورد. مایل هستیم در پوستین دیگران زندگی کنیم، ولی در سنخ روانی خود نباشیم و این اکثر اوقات از غرض نیست بلکه از جهل است. اول باید سنخ روانی خود را دریابیم. معروفترین تیپولوژی های جهان یونگ، گرجی اف، انیاگرام، مری میداو هستند که میتوان در این امر از آنها کمک گرفت. هر کس باید سنخ روانی خود را بشناسد و در سنخ فردی خود به کمال فردی خود دست پیدا کند. لذا نباید دنبال الگو رفت چون ممکن است ربطی به تیپ روانی ما نداشته باشد و عمری دنبال الگویی برویم که در آخر بفهمیم سنخ روانی مغایر با سنخ روانی ما داشته است. مثل کسانی که برونگرا هستند و به سمت عرفان میروند و سالها تلاش میکنند و هیچ درک و شهود عرفانی به آنها دست نمیدهد یا اگر هست به اندازهای است که برای یک فرد درونگرا بدون زحمت و در اول راه رخ میدهد.
وی افزود: در این خودشناسیها شما خدا را با باورهایتان از خدا از هم جدا میکنید. میگوییم خدا چیز دیگری است و این چیزهایی که من باور دارم چیز دیگری است. دینها با هم نمیجنگند، وقتی تبدیل به عقیده میشوند با هم میجنگند در واقع معتقدان آن با هم میجنگند. چون عقیده از ریشه عقده است و عقده به معنای گره است،گرهای کور که در جان و روان ما ریشه دوانده است. ایمان واقعی همیشه از گذرگاه کفر و شک رد میشود و خود را به محک کفر میزند. همان گونه که در قرآن میفرماید ایمانهایتان را تجدید کنید.
در ادامه از دفتر دوم مثنوی معنوی بیت ۵۲ تا ۷۹ توسط مخاطبان خوانده شد و کارشناس برنامه شرح و تفسیر لازم را بیان کرد.
پرسش و پاسخ از کارشناس برنامه و پذیرایی از مخاطبان بخش پایانی این برنامه بود.